یاد یاران

زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.

یاد یاران

زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.

داستان دانشکده ی پرواز


تصمیم گرفت دانشکده را از اصفهان به تهران منتقل کند. انتقال یک دانشکده پرواز، مثل انتقال یک دانشکده عادی نیست. کار سخت و بسیار سنگینی است و باید زیرساخت‌های آن مثل باند فرود، آشیانه و … انتقال پیدا کند. قبل از فرماندهی شهید الهامی نژاد هم بحث جابه جایی مطرح بود اما به نوعی تمام فرماندهان از زیر این مسئولیت شانه خالی کرده بودند.

ولی در زمان فرماندهی احمد با اصرار سردار کاظمی فرمانده موقت نیرو و با توجه به روح اطاعت پذیرش در ظرف ۲۰ الی ۳۰ روز کل دانشکده بدون هیچ خسارتی جابه جا شد. در حالی‌که پیش بینی مسئولین حداقل سه ماه بود.

خاطره ی همسر شهید کاظمی

حدوداً مهرماه یا آبان‌ماه سال ۱۳۶۲ احمد به خواستگاری‌ام آمد. حرف‌هایی که آن روز زد، به خوبی یادم هست. گفت:«من زندگی ساده می‌خواهم. دنبال تجمّلات نیستم. اهل جبهه‌ام و هر لحظه ممکن است شهید شوم. خیلی مهمان‌دوست هستم و…» من تازه در رشته پرستاری قبول شده بودم. اما اگر این ازدواج را قبول می‌کردم باید از خیر ادامه تحصیل می‌گذشتم. قبول کردم چون احمد فردی بود که من همیشه در رؤیایم تصور داشتم.

خیلی سریع همه چیز اتفاق افتاد. نه لباسی خریدیم و نه جشن خاصی. آخر احمد خیلی وضعیت مالی خوبی نداشت. نهم دی‌ماه سال ۱۳۶۲ عقد کردیم و مرداد ۱۳۶۳ من به خانه او رفتم. چهار ماه بعد از ازدواجمان عملیات بدر شروع شد. فکر می‌کردم خیلی آمادگی شهادت یا مجروحیت او را دارم. خیلی به احمد وابسته بودم. تازه فهمیدم بدون او زندگی برایم سخت می‌شود. بعد از تولد فهیمه خودش را به تهران رساند؛ به راحتی می‌توانستی شادی را در چشم‌هایش ببینی. گفت:«دوست داشتم فرزندم پسر بود تا او را برای کمک به اسلام به جبهه بفرستم». با مهربانی گفت:«مهم این است که بتوانی مؤمن و مؤدب تربیتش کنیم فرق نمی‌کند دختر باشد یا پسر…»

از خلوص شهید کاظمی چه باید گفت؟


مد ایمانی قوی داشت، خودش تعریف می‌کرد:« زمانی که استاد خلبان هواپیمای مشتاق بودم، بعد از آموزش نیروها متوجه شدم چرخ‌ها باز نمی‌شود. اما با خونسردی تصمیم گرفتم یک دور دیگر بزنم تا وسایل ایمنی و آتش‌نشانی آماده شوند. بعد با فریاد یا زهرا (س) آماده فرود شدم. یک باره چرخ‌های هواپیما باز شد و من به سلامت نشستم و سردار قاسم رجبی فرمانده‌ی پایگاه جلو آمد و گفت: خدا شما را دوباره به ما داد و دستور داد تا گوسفندی برای سلامتی‌ام قربانی کنند».

یکی دیگر از خصوصیات الهامی‌نژاد، حساسیتش به نماز اول وقت بود. جلساتی که به سرپرستی احمد بود، به محض شنیدن اذان قطع می‌شد و همگی نماز را اقامه می‌کردند. به همین علت به لحاظ اقدامات مفید و مؤثری که در رابطه با نماز جماعت و گسترش فرهنگ نماز داشت، سال ۱۳۸۳ از طرف سردار کاظمی تشویق شد.

روز میلاد امام رضا (ع) درجه سرتیپ دومی را گرفت. همه ما خوشحال شدیم اما خودش این طور نبود. یکی از دوستان پانزده روز قبل از پرواز آخر او برایمان تعریف کرد که احمد با حسرت به کارت نگاه کرد و گفت:«درجه سرتیپی را گرفتم و به شهادت نرسیدم».