تصمیم گرفت دانشکده را از اصفهان به تهران منتقل کند. انتقال یک دانشکده پرواز، مثل انتقال یک دانشکده عادی نیست. کار سخت و بسیار سنگینی است و باید زیرساختهای آن مثل باند فرود، آشیانه و … انتقال پیدا کند. قبل از فرماندهی شهید الهامی نژاد هم بحث جابه جایی مطرح بود اما به نوعی تمام فرماندهان از زیر این مسئولیت شانه خالی کرده بودند.
ولی در زمان فرماندهی احمد با اصرار سردار کاظمی فرمانده موقت نیرو و با توجه به روح اطاعت پذیرش در ظرف ۲۰ الی ۳۰ روز کل دانشکده بدون هیچ خسارتی جابه جا شد. در حالیکه پیش بینی مسئولین حداقل سه ماه بود.
مد
ایمانی قوی داشت، خودش تعریف میکرد:« زمانی که استاد خلبان هواپیمای
مشتاق بودم، بعد از آموزش نیروها متوجه شدم چرخها باز نمیشود. اما با
خونسردی تصمیم گرفتم یک دور دیگر بزنم تا وسایل ایمنی و آتشنشانی آماده
شوند. بعد با فریاد یا زهرا (س) آماده فرود شدم. یک باره چرخهای هواپیما
باز شد و من به سلامت نشستم و سردار قاسم رجبی فرماندهی پایگاه جلو آمد و
گفت: خدا شما را دوباره به ما داد و دستور داد تا گوسفندی برای سلامتیام
قربانی کنند».
یکی دیگر از خصوصیات الهامینژاد، حساسیتش به نماز اول وقت بود. جلساتی که به سرپرستی احمد بود، به محض شنیدن اذان قطع میشد و همگی نماز را اقامه میکردند. به همین علت به لحاظ اقدامات مفید و مؤثری که در رابطه با نماز جماعت و گسترش فرهنگ نماز داشت، سال ۱۳۸۳ از طرف سردار کاظمی تشویق شد.
روز میلاد امام رضا (ع) درجه سرتیپ دومی را گرفت. همه ما خوشحال شدیم اما خودش این طور نبود. یکی از دوستان پانزده روز قبل از پرواز آخر او برایمان تعریف کرد که احمد با حسرت به کارت نگاه کرد و گفت:«درجه سرتیپی را گرفتم و به شهادت نرسیدم».