ته ورزشی احمد، والیبال بود و آن روزها مسئولیت کاپیتانی تیم ما روی دوش او قرار داشت. او آبشارزن و من پاسورش بودم. توی بازیها اون شایستگی و لیاقت خودش را نشون داد و به خاطر همین بیشتر اوقات تیم ما برنده بود.
اما صبر احمد در همه جا مثالزدنی بود. بارها من به شوخی پاسها را به گوشه و کنار زمین میانداختم. احمد از عصبانیت صورتش قرمز میشد اما هیچ کلامی نمیگفت که باعث ناراحتی شود.
سال ۱۳۶۰ در پادگان امام رضا (ع) در دوی استقامت و پرش ارتفاع نفر اول شد. او به عنوان فرمانده اولین کسی بود که روزهای ورزش میآمد. لباسهای ورزشی را میپوشید و شروع میکرد به دویدن و نرمش؛ بعد هم با بچهها بازی میکرد. در آخر نیز از همه ما جلوتر زد و گوی سبقت را در ایمان به حق و شوق لقا از دیگران ربود. او به آسمان پیوست و بهترین جایزه را که همان شهادت فی سبیلالله از ساقی کوثر است، گرفت.
و شما ای پیروان صادق شهیدان....
به ادامه ی مطلب بروید...
ادامه مطلب ...هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد مرا، و کسیکه من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسیکه من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم.هدف من از رفتن به جبهه این است که...
به ادامه ی مطلب بروید...